گیمشات: نقد و بررسی بازی PittsField
نقد و بررسی بازی PittsField ؛ چیزی شبیه دژاوو! سید ایمان احمدیان Rating: 4.2 out of 5
هم خودتان رویش اسم بگذارید هم خود کنیدش صدا، اما به شخصه معتقدم بشر یک نوع احوال روحی عجیب در خود دارد (مخصوصا خود بنده) که وقتی عود میکند از هزاران چیز شکننده و مجهول پیشی خواهد گرفت! و خدا نکند این عارضه، بدل گردد به کابوسی در هر شامگاه که آنگاه، بانگ لال، حال زار، بازداشت روی تختی ترک خورده و مرگی پر حیات! در ته داستان! در ادامه گیم شات را با نقد و بررسی بازی PittsField همراهی کنید.
نقد و بررسی بازی PittsField
در جستجوی زندگی
قلم، کاغذ، چرک سبز، لیوان سراب و هر چیزی که دم دست یا گوشه اطراف است را بگذارید کنار! در بالکن بمانید. ساعت حدودا نزدیک شش عصر بوده و عقربه «غ» را غروب روبی میکند با نیش زمان! آنقدر دیدگان را در قرنطینه رها و روی صندلی لم دهید تا با بشر اجین گردد. کمی تامل، اندکی اندیشه راجع به خلقت “اه بابا این که خز شد! چشامو وا میکنم میرم پای کلشاا!” بگذریم، قدری به مرگ و دنیای پس از مرگ فکر کنید. چه خواهد شد؟ (قصد نقض سخنان خدا و آیات قرآنی را ندارم، فقط میخواهم از دیدگاه و مخیله انسان به این قضیه بنگریم) آیا واقعا بعد از مرگ به نیستی میگرویم؟ هیچ برگشتی برای آدمی در هراس نخواهد بود؟ کمی با چشم شکم سیر! به تجسم آن دنیا بپردازید. جدا از تعاریف مستند، چه شکلی بود؟ آیا واقعا مرگ پایان همه چیز است یا شروعی مجدد در جهانی، و از جهاتی برای جهادی دیگر؟!! با لبخندی آبدیده میگویم نمیدانم! واقعا پدیده عمیق و عجیبی است. بیدار شو! برس به کارت، تمام شد.
در زمانه جالبی نیستیم، افراد کمی یافت میشوند که آغاز کار خود را با مشتی ایده نو، بهاصطلاح کوچک و ریسک پذیر پی ریزی نمایند. به تصویر کشیدن حالات درونی بشر، پیچیدگی روابط، مرگ و خیلی عوامل مرتبط با این مفاهیم، کار آسانی نیست و جسارت بسیار بالایی را میطلبد. جنبه پذیرش شکست و عدم سوددهی میخواهد، روحیه تماشای دانلود زیر هزار، در کنار جفنگیات چند میلیونی را نیازمند است و مخلص کلام، گاو نر میخواهد و مردی کهن و عاشق هنر!
این روزها عناوین مستقل و جمع و جور در سبد پر و پیمان بازیها، حکم همان میوههای رسیده و خوش رنگ و لعابی را دارند که مابین جمعی از درشت اندامان لهیده با کوچکی به چشم چشمک میزنند! PittsField نیز جزو مثال مذکور است.
عنوانی که شاید کوچک و سطحی به نظر آید اما بی شک با روایتی درگیرکننده، دیالوگهای ترسناک و تاثیرگذار و شخصیتهایی به یاد ماندنی، لایق تمجید و تقدیر فراوان است. وینا فانگ دختری بیست ساله که پس از تصادفی ناگوار، اندکی دچار فقدان حافظه گشته و ناخواسته وارد روستایی عجیب میشود (شروع بازی یادآور شخصیتها و چگونگی ورودشان به سایلنت هیل است!) و پس از کمی بهبودی متوجه میشود نامزد و دوستانش مفقود شدهاند و حال باید در جستجوی چراییها زمان سپری کند و به حل این پازل ناقص بپردازد. شروع داستان کلیشهای و خام طراحی شده و بارها همانندش را در عناوین دیگر مشاهده نمودیم، اما این استارت ضعیف که ناشی از ترشحات دسته دوم موتور بوده فقط آغاز را اینگونه همراهی میکند و در ادامه شاهد یورتمه اسبها در سونا خواهید بود، آن هم با قدرت! وینا در PittsField گیر افتاده، برای بازیابی و خبردارشدن وقایع با ساکنان روستا وارد صحبت کردن میشود با هدف دستگیری چیزهای مجرم! نوع روایت در بازی در عین سادگی فوق عجیب و پیچیده است و دایم در ذهن مخاطب و وینا، علامت سوال ترسیم مینماید. صورتهای بدون مخلفات، مفهوم غریب شب و روز در بازی، معصومیت بینشان وینا که دلباختگان زیادی را دنبال خود میکشاند و خیلی عوامل دیگر، موجب درک مخاطب از این موضوع خواهد گشت که بازی در عین سادگی ساده و دسته دو نیست. بازی کوتاه بوده و مانند دیگر عناوین مستقل (مخصوصا تلفن همراه) به پایان رساندنش زمان زیادی طلب نمیکند اما قدری روایت را درگیرکننده ادامه و بازیگر نقش وینا را مجذوب خود میسازد، که بغض و تلخند با یکدیگر همبستر و آمیزش اخری همان حس القا شده از غافلگیری نهایی است!
قدم همیشه مقدم نیست! قصه خیلی خوب است. چه شنیدنش در آغوش گرم مادر، چه احساس لابلای اوراق ارزشمند کتاب، چه درکش از دریچه مشترک قلب و افکار نویسنده و سازنده فیلم، بازی و …
قصه به مانند دهانی بوده که میخورد، میجود و وعده غذا را از حالت انفعال رها میسازد و بدون دهان، ظروف خوش رنگ و لعاب در سفره به انتظار سبزی مانده، یخ میزنند!! به شخصه در یک بازی، مقوله داستان را امری حیاتی میدانم که با فقدانش کل عنوان فلج، ولی همراه ارتش تک نفره خود امکان هبوط به عروج را داراست. اغلب بازی دوستان محترم، این قضیه را ایراد به حساب آورده و بحثشان دیدن فیلم، جای عنوانی قصه گو و داستان محور است که هم اصل بوده و هم تاثیرگذاری
بیشتری دارد. تا حد معمول رو به ضعیفی با این دسته موافقم، بعله گیم پلی بسیار مهم است و در واقع گیم پلی است که مرز اصلی میان بازی و فیلم را تشکیل میدهد. اما اگر این گیم پلی به مشتی راه رفتن بی هدف و کشت و کشتار با طعم انار ختم گردد! بدون وجود روایتی خوب و جذاب، چه خواهد ماند ازآن بازی؟
و حال بالعکس این ماجرا، اگر گیم پلی نقش کمرنگی را در یک عنوان ایفا کند و مخلوطی باشد از همان راه رفتن اما اینبار با داستانی گیرا و مملو از کشش که مخاطب را به زور بوکسل نکرده و فرد بازی کننده با پای خود و اشتیاق به مسیر ادامه میدهد! کدام ارزش دارد؟
گیم پلی PittsField روند خاص و قابل ذکری ندارد و حول راه رفتن بامزه وینای سرگردان و گمگشده میچرخد. باید در محیط پرسه بزنید، به اماکن مختلف سر زده و با افراد متعددی صحبت نمایید برای شفاف شدن یک آیینه کدر که تمام حقایق درآن گنجانیده شده است. رابط کاربری نیز شکل بسیار ساده و پیش پا افتادهای دارد و شامل دایره جهات در پایین صفحه به منظور حرکت کردن در گوشه و اطراف، و هویدا شدن علامت قابل لمس بودن (تنها چیزی بود که به ذهنم خطور کرد!) برای اشیا مختلف محیطی که باعث میشود ردپای چرایی مذکور را دنبال نمایید. در کل گیم پلی بازی بسیار ساده و تقریبا سطحی طراحی شده که به قدری سایه داستان سنگین وزن است، بخشهای دیگر بازی خصوصا گیم پلی درصدی از یک لامپ صد را ملاقات نخواهد کرد چه رسد نور خورشید!
عشق در بطن درختی سبز و کاغذی
هر انسانی ذاتا زیبایی دیداری را دوست دارد. هر فردی از دیدن چیزی لذت میبرد و آن چیز میتواند هرچیزی باشد مانند: یک تابلوی نقاشی، مناظر طبیعت، خنده همنوع و خیلی تصاویر دیگر که یا متعلق به جهان خلقت هستند یا خلق شده توسط مخلوق خالق! برای بهدست آمدن حس این زیبایی، همیشه زرق و برق و شلوغی نیاز نیست. یک ساحل پر صدف! و دریایی عظیم طبیعتا زیباست اما حوضچههای یک متری که ماهی سرخ شده و خام درآن زیرآبی میرود و کودکی مشغول تماشای آن است، همان اندازه و بعضا بیشتر زیبا و زاینده بغضی شیرین خواهد بود. گرافیک از بخشهای بسیار خوب بازی محسوب میشود که بدون اندکی آرایش، خواهان دارد! تمام اشیا و شخصیتها ساده طراحی شدهاند و اگر دنبال گرافیک خفن، دقت بالا و جزییات میگردید از اولین دوربرگردان دور بزنید اینجا جایی برای شما نخواهد بود. اگر سابقا به این دست بازیها دل داده باشید، با دیدن محیط PittsField دوباره شعله این عشق قدیمی زبانه خواهد کشید. طراحی و ابعاد شخصیتهای دوستداشتنی بازی، تداعی خاطرات «فاینال فانتزی» یک تا شش است که دقیقا بدین شکل راه میرفتند. از ابعاد و شکل وینا و سایر افراد که بگذریم، محیط زیبای بازی به شدت چشم نواز بوده و حکم همان تابلوی نقاشی غریبی را دارد که میتوان ساعتها به آن خیره شد و عشق بازی کرد. خانههای کوچک با صاحبانی «دل گنده» و تنها، انبوهی از درختان رنگی با ریشه آغشته به جوهر که شاخ و برگ کاغذی خودرا به سوی مردم غریب PittsField می گسترانند، شاید با قلمی از قلب به رویشان از عشق یادگاری بنویسند که متاسفانه… بگذریم! و دیگر اماکن که هرکدام زیبایی خود را دارند. در اوج سادگی! نور و رنگ بندی نیز به طریق دلنشینی پرداخت شده و زیبایی محیطی بازی را چتد چندان میکند. فکر راجع به حوادث درحال وقوع و صحبتهای اطرافیان، در کنجی تاریک و مزین شده با کمی نور از داخل تیر چراغ برق، حس دلنواز و غریبی دارد که مانندش این روزها زیاد به چشم نمیخورد.
اگر نقد بنده را مشاهده کرده و مایل بودید از راه راست به مایل حرکت و PittsField را تجربه کنید، عمیقا به آن عشق بورزید و تمامی قسمتهای بازی را در قلب و مخیله خود بگنجانید در غیر این صورت، پس از نیم ساعت بازی را پاک خواهید کرد. و اگر قصد این است، پس همان بهتر که سمتش نرفته و پاک بمانید!
موسیقی، حکم عصا برای نابینا
نمیدانم اگر روزی گوشهایم را خدای ناکرده به هر طریقی از دست بدهم، چه اتفاقی برایم رخ خواهد داد؟ چگونه ادامه میدهم؟! زندگی بدون موسیقی برایم مختل است، شدید! موسیقی متن بازی که بهترین قطعه موجود در بازی بوده، در فهرست به گوش میرسد. ترکیبی از پیانو، با درصد مرموزی و غربت بسیار بالا که هر از چندی با زیر صدای ویالون اجین میگردد.
قطعات دیگری نیز در طول بازی شنیده میشوند که اندازه مورد یادشده، زیبا و گیرا نیستند. در مجموع موسیقی بازی از دو نقطه ضعف و ایراد عمده رنج میبرد که یک تکراری بودن قطعات و عدم تنوع در آنها بوده و دیگری، تعویض دقیقه به دقیقه همین چند مورد با یکدیگر است. بهگونهای که، اگر هنگام پرسه در محیط یک عنوان موسیقی را بشنوید و دربی باز کرده وارد مکانی شوید، قطعه عوض خواهد شد و اگر دوباره بیرون روید بازهم چیز دیگری میشنوید و از این جهت بازی نمیگذارد به یک قطعه عادت و با آن حال کنید!
در زمینه صداگذاری هم بازی نمرهای کسب نخواهد کرد زیرا دیالوگها صامت و بهصورت نوشته بازگو میگردند. موسیقی بازی معمولی کار شده و عمده معایبی را در خود میبیند اما بازهم میشود از آن لذت برد و راهش هم بسیار راحت است. بازی را یک بار تمام کنید و دوباره آغاز اما اینبار وارد بازی نشوید، در بخش فهرست بمانید و از قطعه مذکور لذت وافری ببرید!
قصه ما به سر رسید.. ؟!
وینا و همراهانش مدت کوتاهی مهمان هستند. میآیند، هیچ نمیخورند جز روح صاحب خانه را! میروند و باز مهمانان بعدی، آنان نیز بدون نمک در رفیق پایشان خواهند رفت! چیزی که باقیست همین داستانها و شخصیتهایی هستند که چند ساعت داخل دل و ذهن جای خوش میکنند، میروند ولی بدون تشک! PittsField عنوان بسیار خوبی بوده که ادعای بزرگی نکرده، بزرگ است. بی آرایش پا به میدان گذاشته، دلیل نمیشود صورت و سیرتی زیبا نداشته باشد پس همان طور که هست بازی را دوست بدارید و کمی، فقط کمی با عناوین مستقل و بی حاشیه مهربان باشید. راه دوری نخواهد رفت!
نکات مثبت:
داستان بسیار جذاب و درگیرکننده، گرافیک و طراحی چشم نواز محیطی، موسیقی متن دلنشین
نکات منفی:
آغازی کلیشه در قسمت قصه گویی، عدم وجود گیم پلی! محیطها گاهی تکراری میشوند، عدم تنوع در موسیقی و تکرار درآن