گیمشات: نقد قسمت اول سریال اسلحه مرگبار (Lethal Weapon)
بدون شک بسیاری از سینمادوستان با مجموعه اسلحه مرگبار آشنا هستند و خاطرات نوستالوژیک فراوانی با آن دارند. این مجموعه فیلم خیلی زود توانست طرفداران بسیاری در سراسر جهان پیدا کند و به سینمای اکشن معنا ببخشد. وقتی اولین فیلم در سال 1987 به کارگردانی ریچارد دانر (Richard Donner) و با بازی مل گیبسون (Mel Gibson) در نقش پلیس دیوانه، مارتین ریگز (Martin Riggs) و دنی گلاور (Danny Glover) در نقش راجر مورتاگ (Roger Murtaugh) منتشر شد، تقریبا تعریف دقیقی از ژانر اکشن و پلیسی آن سالها ارائه داد. چیزی که جوانان و نوجوانان را هیجانزده کرد و به آنها جهت داد که در یک فیلم از این ژانر، باید منتظر چه چیزی باشند. موفقیت تجاری این مجموعه به حدی بالا بود که میشد حدس زد، پرونده این شخصیتها هرگز بسته نخواهد شد و بازسازیهای متعددی از آن صورت خواهد گرفت، اما این اتفاق رخ نداد تا اینکه باخبر شدیم اسلحه مرگبار بازگشته و اینبار قدم در مدیوم تلویزیون گذاشته است. در ادامه با گیمشات همراه شوید تا قسمت اول سریال اسلحه مرگبار (Lethal Weapon) را مورد نقد و بررسی قرار دهیم.
در این روزها شاهد بازسازیهای متعددی از فیلمهای دهه هشتاد و نود هستیم که هیچکدام به موفقیت خوبی دست پیدا نمیکنند. زیرا در این بازسازیها، آن حس و حال فیلم اصلی وجود ندارد و خصوصأ جدیت خاصی در آنها به کار گرفته میشود که نه تنها برای مخاطب جذاب نیست، بلکه آنها را فراری میدهد. مثالاش را در بازسازی فیلم نقطه شکست (Point Break) و مرد آهنی (RoboCop) میتوانیم ببینیم که طنز و کمدی را به طور کامل کنار گذاشته و تصمیم گرفتند یک اثر جدی و سیاه تحویل دهند و دیدیم که نتیجهاش چه شد. اما شبکه فاکس (FOX) با سریال اسلحه مرگبار تصمیم میگیرد چنین اشتباهی را تکرار نکرده و به وادی سیاهی و لحن جدی کامل وارد نشود. در واقع میتوان گفت که سریال حتی بیشتر از قسمت اول که توسط شین بلک (Shane Black) نوشته شده بود، سعی میکند بامزه باشد و از این نظر به قسمت سوم و چهارم مجموعه نزدیک است. اتفاقی که اصلا بد نیست. اما چرا این سریال، با وجود اینکه سعی میکند به ریشههایش خیانت نکند، اثر خوبی نیست؟ جواباش ساده است، زیرا هیچ چیز خاصی ندارد. ما هیچ چیزی در قسمت اول نداریم که بتوانیم آن را یک سریال متفاوت در مقایسه با دیگر سریالها محسوب کنیم. سریال اسلحه مرگبار نه چیزی از سریالهای جنایی که در هر اپیزود یک پرونده حل میکنند، بیشتر دارد و نه تفاوت خاصی نسبت به سریالهایی که از فیلمهای مشهور اقتباس شدهاند.
داستان سریال تقریبأ همان چیزی است که میشد حدس زد، مارتین ریگز را داریم که همسرش و فرزندش را از دست داده و حالا تبدیل به یک پلیس دیوانه شده که نه ترسی از مرگ دارد و نه به چیزی اهمیت میدهد. در مقابل او هم راجر مورتاگ را داریم که مرد خانواده است و دوست ندارد کارهای دیوانهوار انجام دهد. این دو نفر با یک دیگر همکار میشوند و باید با وجود تفاوتهای بسیار، با یکدیگر کنار آمده و پروندههای مختلف را حل کنند.
کلین کرافورد (Clayne Crawford) در نقش مارتین ریگز بازی میکند. سریالدوستان قطعا او را با سریال Rectify میشناسند. واقعا نمیشود کسی جز مل گیبسون را در نقش ریگز تصور کرد. دیوانهبازیهای او در مجموعه فیلمها فراموشنشدنی است و گویی این نقش تنها با او معنا پیدا میکند. اما کلین کرافورد سعی نمیکند با تقلید از گیبسون، دوباره او را تکرار کند بلکه در تلاش است تا یک ریگز جدید با دیوانگیهای جدید بیافریند. در همین قسمت اول، میتوانیم چندین بار ببینیم که ریگز دست به حرکات انتحاری میزند و تنهایی به آغوش مرگ میرود. مطمئن هستیم که این پایان کار نیست و هر قسمت باید شاهد چنین سکانسهایی باشیم و با اینکه حتی میدانیم هیچ اتفاقی برای او رخ نخواهد داد اما کلین کرافورد با بازی خوباش، توانسته لحظات مرگبار خوشایندی بیافریند که برای مخاطب سرگرم کننده است. همانطور که گفتیم، کسی نمیتواند جای گیبسون را در این نقش بگیرد اما کرافورد بدون شک همان کسی است که میتواند میراث ریگز را زنده نگه دارد. او با لبخندهایش، طرز بیان دیالوگها، مدل موی جالب و لباسهای نامرتباش، همان شخصیتی را میسازد که از یک ریگز انتظار داریم.
در سریال اسحله مرگبار، دیمون وینز (Damon Wayans) در نقش راجر مورتاگ بازی میکند. چیزی که در مورد گیبسون گفتیم، در مورد دنی گلاور هم صادق است، مگر کسی دیالوگ مشهورش که میگفت «من خیلی واسه این کار پیرم» را فراموش میکند؟ اما دیمون وینز هم تلاش کرده تا یک مورتاگ متفاوت باشد. اول از همه اینکه او بسیار طنازتر و بامزهتر از دنی گلاور است. دنی گلاور در مجموعه اصلی بامزه بود، چون شرایط خندهداری داشت. او یک پیرمرد سنتی و خسته بود که گرفتار یک همکار جوان و روانپریش شده که تا او را به کشتن ندهد، بیخیال نمیشود. ناتوانی و چهره خسته او و آن نفس زدنهای فراواناش، ناخواسته برای مخاطب خندهدار بود. اما در اینجا، یک ریگز خیلی پیر و خسته نداریم بلکه یک ریگز نیمه خسته داریم که گاهی خیلی بامزه است و گاهی خیلی از مرگ میترسد و محافظهکار است. البته او هم در اینجا باید با ریگز دست و پنجه نرم کند که کار هر آدم سالمی نیست!
جوزف مکگینتی نیکول (Joseph McGinty Nichol) که طرفداران سینما او را با نام McG میشناسند، کارگردانی قسمت اول را برعهده داشته است. با توجه به حضور او، سکانسهای جذاب اکشن و نسبتأ عجیب، چندان دور از ذهن نیست. او البته مانند همیشه نمیتواند چیزی بیشتر از اکشن ارائه دهد و با اینکه کارگردان سینمایی است اما در این سریال، تلویزیونیتر از همیشه عمل کرده و هرگز بلندپروازی نمیکند. از صحنههای اکشن گفتیم، در همین قسمت اول شاهد چیزهای عجیبی بودیم که به مخاطب یادآوری میکند، سریال را جدی نگیرید. از شلیک از فاصله بسیار دور و غیرممکن تا تعقیب و گریز ماشینی که به مسابقات اتومبیلرانی کشیده میشود تا شخصیت منفیهایی که نقش هویج را داشته و هرگز نمیتوانند یک حرکت مفید انجام دهند. این شوخی بودن مسائل و آسان حل شدن پروندهها هم چیز بدی نیست و سریال به طور کلی، همان خاطرات آثار درجه سه چهار دهه هشتاد نود را تداعی میکند، اما آیا این سبک سری برای جذب مخاطب در قسمتهای آتی کافی است؟ باید منتظر ماند و دید.
سریال اسلحه مرگبار جز دو شخصیت اصلیاش، هیچ چیز دیگری برای عرضه ندارد. هیچ شخصیت جذابی در سریال پیدا نمیشود و جز آن دو، هیچ تفکری در پشت دیگر شخصیتها وجود ندارد. سریال اما در پرداخت همین دو شخصیت هم چندان عمیق کار نکرده و از هر نظر، به سطحی بودن خودش پافشاری میکند. اینکه آیا این سریال با تکرار کلیشههای همیشگی ژانر جنایی میتواند در انتها موفقیت آمیز باشد و مخاطباش را حفظ کند، چیزی است که به زودی خواهیم فهمید اما بدون شک سریال اسلحه مرگبار به چیزهای بیشتری برای موفقیت نیاز دارد و در انتها باید گفت که شروعاش کاملا راضی کننده نیست، امیدواریم حداقل پایان خوشایندی داشته باشد.