گیمشات: نقد قسمت اول سریال Better Things
به نظر میرسد که پاییز 2016، فصل خوبی برای شبکه FX و دوستداران کمدی است. این شبکه، علاوه بر سریالهای همیشگیاش، دو سریال کمدی جدید را هم برای پخش آماده کرده است، سریال Better Things و سریال تحسین شده آتلانتا (Atlanta) که نویسندگی، تهیه و بازیگری آن برعهده دونالد گلاور (Donald Glover) بوده است (در مقالهای جداگانه به آن خواهیم پرداخت). سریال چیزهای بهتر، یک تجربه مشابه برای کسانی است که به سریالهای کمدی درام متفاوتی همچون آتلانتا، لوئی (Louie)، سبدها (Baskets) و استاد هیچی (Master of None) علاقهمند هستند. چه چیزی این سریالها را تبدیل به یک تجربه خاص میکند؟ اینکه همگی آنها آثار شبه-زندگینامهای بوده و در واقع کنکاشی هستند در زندگی واقعی و البته زندگی واقعی سازندگانشان. سریال Better Things هم به همین منوال، در واقع گشت و گذاری است در زندگی پاملا ادلون (Pamela Adlon). او این سریال را همراه با لوئیس سی. کی. (Louis C.K.) نوشته، کارگردانی کرده و در نقش اصلی آن ظاهر شده است. این سریال راه همان سریالهای موفق را پیش میگیرد و در واقع یک تجربه واقع گرایانهتر به مخاطب ارائه میدهد. شاید سریالهای کمدی مشهور زیادی داریم که آدم را میخندانند، اما در سبک و سیاق تقریبأ تازهای که بعضی از کمدینها در پیش گرفتهاند، مخاطب این فرصت را دارد تا ارتباط انسانی بالاتر و نزدیکتری با شخصیتها برقرار کند، چیزی که بدین شکل در سیت کامهای سنتی وجود نداشت. در ادامه با گیمشات همراه باشید تا قسمت اول سریال Better Things را مورد نقد و بررسی قرار دهیم.
همان طور که اشاره شد، در رویکرد تازهای که کمدینها در پیش گرفتهاند، آنها به جای استفاده کامل از تخیل یا گشت و گذار در محیط بیرونی، به زندگی و اتفاقات روزمره زندگی خودشان رجوع کردهاند و در واقع وجود خودشان را در ساختهشان جایگذاری کردهاند، این باعث شده تا شاهد داستانهای کوچک و بزرگ درگیرکننده، بامزه، احساسی و البته واقعیتر باشیم. این داستانها چون از درون قلب کمدین برمیآیند و از زندگی واقعی نشأت گرفتهاند، یک حال و هوای معتبرتر و قابل باورتری به سریال میدهند. شاید بتوانیم لوئیس سی. کی. را پیشروی این سبک سریال بدانیم که توانست با سریال شاهکار لوئی، این نوع کمدی را به سطح جدیدی برساند و آن را عامهپسند (تا حدی) کند. در این روزها که تعداد سریالهای تلویزیونی از همیشه بیشتر شده است، کسانی مثل پاملا ادلون، دونالد گلاور، عزیز انصاری (Aziz Ansari) و… این فرصت را پیدا کردهاند تا از مدیوم تلویزیون استفاده نموده و داستانهای زندگینامهای تعریف کنند، چیزی که تا چند سال قبل امکان پذیر نبود و چنین فرصتی به این کمدینهای بااستعداد داده نمیشد.
پاملا ادلون در سریال Better Things به جای خجالت کشیدن و پنهان کردن اتفاقات زندگیاش، از آنها به عنوان مهر و امضای سریال جدیدش استفاده کرده. این بازیگر و صداپیشه مشهور، سالهاست که در صنعت سرگرمی حضور دارد و از بالا و پایینهای آن به طور کامل مطلع است، این مسئله باعث شده تا او شخصیت سریالاش، سم فاکس (Sam Fox) را بتواند دقیق تعریف کند و یک معادل داستانی از خودش به مخاطب تقدیم نماید. شخصیت سم فاکس، همانند خود ادلون، یک بازیگر و صداپیشه، یک مادر مجرد با سه فرزند است. او دخترانی به نامهای مکس (Max) با بازی مایکی مدیسون (Mikey Madison)، فرانکی (Frankie) با بازی هانا الی گوود (Hannah Alligood) و دوک (Duke) با بازی اولیویا ادوارد (Olivia Edward) دارد. رابطه میان این چهار شخصیت و جنگ و دعواهایی که با یکدیگر دارند، از جنس همان چیزی است که بارها در تلویزیون میان مادرها و فرزندان مشاهده کردهایم. این دختران بازیگوش، به سم اجازه نمیدهند تا حریم شخصی داشته باشد یا بتواند کمی در آرامش وقت بگذراند. آنها از او میخواهند که بهشان توجه کند، در تخت کنارشان بخوابد، برایشان مواد مخدر بخرد! و حتی برایشان گوشوارهای بخرد که در خانه مشابهاش را دارند. این معضل در کنار فشار کار، نیاز به عشق و شریک جنسی، سم را تبدیل به آدمی کرده که کمی غمگین و خسته است و گاهی زود عصبانی میشود.
با اینکه سریال Better Things با چیزهایی که اشاره کردیم، یک درام کوچک و یک برداشت از مسئله «پدر و مادر بودن» را تداعی میکند اما در روایتاش این مسئله تنها بخشی از داستان است و خود سریال هم علاقهای ندارد تا تمام تمرکزش را به طور کامل بر روی مسئله مادر و فرزند بگذارد. یک نکته دیگر هم که میتوان به آن اشاره کرد، اتفاقات ریز و کوچکی است که به صورت چند ثانیهای و فلش بک گونه، در میان اتفاقات دیگر به ما نشان داده میشوند. برای مثال وقتی که سم دارد در مورد این مسئله که بچههایش اذیتاش میکنند صحبت میکند، ما چند تکه از این دعواها را میبینیم. در واقع ما برای لحظاتی وارد ذهن سم میشویم و همان چیزهایی را میبینیم که او دارد به آن فکر میکند. سریال هیچ قصدی ندارد تا تک تک این سکانسها را به یکدیگر پیوند بزند، آنها آنجا هستند تا باشند، همانند زندگی واقعی که یک چیز به ذهنمان میآید و میرود، تنها یک برش کوچک از گذشته. به همین دلایل است که سریال Better Things نسبت به سیت کامهای سنتی، ساختارشکن ظاهر میشود و قوانین آنها را تغییر میدهد. فقط نگاه کنید که چگونه در بعضی از سکانسها، سریال حتی از حالت بیوگرافی هم خارج شده و بر روی یک لحظه خاص از زندگی تمرکز میکند. برای مثال سکانسی که سم در کنار دوک دراز میکشد و موسیقی پخش میکند، با توجه به اینکه زمان سیت کامها محدود است، آنها سعی میکنند همه چیز را خلاصهتر تحویل دهند اما سریال Better Things همانند دیگر سریالهایی که قبلتر اشاره کردیم، به جای عجله کردن، ما را آرام با شخصیتها همراه میسازد و میگذارد از کنار هم بودن یک مادر و دختر، یک لحظه آرامش و یک دقیقه موسیقی ملایم، لذت ببریم. همین چیزهای کوچک است که گاهی زندگی را قابل تحمل میکند، حتی وقتی که هزاران مشکل و بدبختی دارید، مگر نه؟
با توجه به اینکه سریال Better Things یک اثر زندگینامهای است، انتظار میرود که اشارات مستقیمی هم به زندگی ادلون داشته باشد و این اشارات در بعضی از بخشهای قسمت اول رخ میدهد. ضمن اینکه داستان در شهر لس آنجلس رخ میدهد و پیرامون یک بازیگر و صداپیشه میچرخد، عناصر دیگری هم در آن وجود دارد. برای مثال سکانسی داریم که سم در یک تست بازیگری شرکت میکند و در آنجا با دو بازیگر برخورد میکند. ادلون به جای اینکه شخصیتهای تخیلی در این بخش استفاده کند، دو بازیگر واقعی را در نقشهای خودشان قرار داده است. سم در آنجا با کنستانس زیمر (Constance Zimmer) برخورد میکند که او هم آمده تا تست بدهد. در ادامه جولی بوون (Julie Bowen)، بازیگر سریال خانواده مدرن (Modern Family) را میبینیم که نقش را ازعان خودش کرده است. با اینکه این سکانس کوتاه بوده و هرگز روی زیمر و بوون متمرکز نمیشود اما با حضور آنها، سریال تلاش میکند تا خط باریک میان داستان و واقعیت را کمرنگ کند و مخاطب را به این فکر بیاندازد که داستان در یک دنیای واقعی در حال رخ دادن است.
در انتها باید گفت که سریال Better Things یک کمدی قدرتمند دیگر از شبکه FX است که در قسمت اول یک شروع خوب را برای خودش رقم زده. این سریال در همین ابتدای کار، موفق میشود هم شخصیتهایش را به خوبی معرفی کند و هم تعادل مناسبی بین کمدی و درام به وجود بیاورد. پاملا ادلون به جای اینکه بخواهد یک شخصیت جدید خلق کند، سعی کرده خودش را جلوی دوربین تکرار کند. بعلاوه، زندگینامهای بودن اثر، به همراه تلفیق واقعیت و داستان با روایتی تلخ و شیرین، باعث شده تا یک اثر قدرتمند داشته باشیم که به مخاطب نزدیک است و هدفی فراتر از طنز دارد، میخواهد زندگی را نشان دهد.
نظر شما در مورد سریال Better Things چیست؟ آیا آن را مشاهده کردهاید؟ نظرات خود را با ما در میان بگذارید.