فسیل دایناسورهایی که جهان را تغییر داد
مری آنینگ (Mary Anning) در قرن ۱۹ با مهارت در پیدا کردن فسیل صدفها، دو کفهایها، بازوپایان، بلنیتها و آمونیتها، آنها را در طول سواحل دورست، در ویرانههای صخرههای ژوراسیک میفروخت. فسیل دایناسورها ارزش مالی بالایی دارد ولی ما در ادامه به ارزش علمی این خزندگان ماقبل تاریخ میپردازیم. در این لیست با فسیل دایناسورهایی که جهان را دگرگون کرد، آشنا میشوید. با گجت نیوز همراه شوید.
مگالوسور Megalosaurus
رتبه نخست این لیست به مگالوسور باکلندی (Megalosaurus bucklandi) به معنای “خزنده بزرگ باکلند” اختصاص دارد. زیرا قدیمیترین فسیل دایناسور است که کشف و بهطور علمی تشریح شده است. باقیماندههای این فسیل دایناسور که کامل هم نیست از معدن سنگی در دهکده استوزفیلد در آکسفوردشایر و در سال ۱۸۱۵ کشف شد. استخوانها، دندان و آروارهها به موزه دانشگاه آکسفورد، جایی که هنوز هم در نگهدار این فسیل است، داده شد و توسط بزرگترین کالبدشناس زنده در آن زمان، جورجز کاویر (Georges Cuvier) مطالعه شد که برای دیدن این اثر از پاریس به ملاقات آکسفورد و ویلیام باکلند (William Buckland) آمد.
ویلیام باکلند (به کمک کاویر)، این فسیل دایناسور را با مقالهای علمی در سال ۱۸۲۴ تشریح کرد. باکلند و کاویر نتیجه گرفتند که استخوانها به یک خزنده غول آسا تعلق دارد. در طی یک و نیم دهه بعد فسیل خزندههای بزرگ دیگری در انگلستان پیدا شد و توسط کالبدشناس بریتانیایی، ریچارد اوون (Richard Owen)، مطالعه شد. در ۱۸۴۲ اوون به این نتیجه رسید که این فسیلها آنقدر متفاوت از بقیه خزندگان شناخته شده هستند که لازم است در دستهای جدید طبقهبندی شوند.
آرکئوپتریکس Archaeopteryx
انتشار کتاب خاستگاه گونهها توسط چارلز داروین در سال ۱۸۵۹، مجامع علمی عصر ویکتوریا را بهم ریخت و علاقه علمی به تکامل را به کار انداخت. با احتیاطی استادانه، کتاب او دلایلی برای این نتیجهگیری ارائه داد که زندگی در طول عمر بیکران زمین تغییر کرده است. یک سال بعد از انتشار کتاب، با تصادف زمانی جالبی، فسیلی در معدن سنگی در جنوب آلمان کشف شد. فسیل دایناسور کشف شده قسمت بزرگی از اسکلت کلاغ گونه موجودی بود که ریچارد اوون آن را آرکئوپتریکس لیتوگرافیکا «Archaeopteryx lithographica» به معنای “بال باستانی روی سنگ” گذاشت.
فسیل خارقالعاده بود زیرا در اطراف استخوانها اثرات پر (چیزی که مسلم میکرد این موجود یک پرنده بوده) دیده میشد و این در حالی بود که در فسیل، اثر دندان (هیچ پرندهای دندان ندارد)، دستانی با سه انگشت چنگالدار تکامل یافته (هیچ پرندهای انگشتان چنگال دار به این شکل ندارد) و دمی تشکیل شده از خطی از استخوانهای ریز که از آن پر بیرون میآمده (هیچ پرندهای خط طولانی استخوان دم ندارد) هم وجود داشت. ویژگیهای ذکر شده، باعث میشوند آرکئوپتریکس، گزینهای مشخص برای فسیلهای قابل انتقال میان دایناسورها و پرندگان باشد. بنابراین، آرکئوپتریکس نقش مهمی در بررسی خاستگاه پرندگان و در عین حال مطالعهی دایناسورها، برعهده دارد.
این حیوان رابطی عالی برای ارتباط گمشدهای بود، بین پرندگان امروزی پردار و خزندگانی بزرگ وجود داشت؛ خزندگانی با دندان در آرواره، انگشتان چنگال مانند و دم استخوانی بلند. تنها چند سال بعد از این کشف، دوست و همکار داروین، تومانس هنری هاکسلی «Thomas Henry Huxley» ، براساس پایههای ساختار آرکئوپتریکس عنوان کرد که پرندهها و دایناسورها خویشاوندان نزدیکی بودهاند. افراد زیادی در آن زمان با هاکسلی موافق نبودند اما مشخص شد که او کاملا حقیقت را بیان کرده بود. باقیماندههای این فسیل دایناسور در موزه تاریخ طبیعت لندن نگهداری میشود.
دیپلودوکوس Diplodocus
در سال ۱۸۷۸ میلادی، فسیلی عظیمالجثه در ایالت کلرادو کشف شد. این دایناسور که دیپلودوکوس «Diplodocus» نام گرفت، گردن و دمی بسیار بلند داشت و طول بدنش به ۲۵ متر میرسید. بسیاری از دانشمندان معتقدند که دیپلودوکوس، طویلترین دایناسور جهان است. دم بسیار بلند دیپلودوکوس از ۸۰ مهره تشکیل شده بود. این دم بلند نه تنها همانند یک شلاق و به عنوان وسیلهای دفاعی استفاده میشد، بلکه تعادل بدن دایناسور را در مقابل گردن بلندش حفظ میکرد. در سمت دیگر، ۱۵ مهره در گردن ۶ متری دیپلودوکوس وجود داشت و پاهای جلویی دیپلودوکوس کاملا کوچکتر از پاهای پشتیاش بودهاند. این موضوع سبب شده بود تا دیپلودوکوس مجبور باشد تا گردن خود را به صورت موازی با زمین نگه دارد و نمیتوانست آن را خیلی از زمین بلند کند.
بعضی از دانشمندان بر این باورند که گردن این دایناسورها بسیار بلند بوده زیرا به وسیلهی آن میتوانستند در جنگل، به شاخ و برگ گیاهان دسترسی داشته باشند. هم چنین از گردن خود برای کندن یکبارهی تمام برگها استفاده میکردند. آنها به دلیل اندازه و وزنشان هم چنین میتوانستند از گردن خود جهت دسترسی به گیاهان سرخس که در مناطق مرطوب و باتلاقی رشد میکردند، بهره جویند.
داینونیکوس Deinonychus
در اواسط دهه ۱۹۶۰، یک استاد باستانشناسی جوان به نام جان اوسترم (John Ostrom) از دانشگاه ییل در حال کاوش در فسیل دایناسور در بدلند مونتانا بود. چیزی که او پیدا کرد فهم ما از دایناسورها و رفتار و زیستشناسی آنها را تغییر داد. اوسترم باقیماندههای پراکنده یک دایناسور شکارچی با اندازه معمولی را پیدا و مطالعه کرد و نام آن را دینونیکوس آنتیرهوپوس (Deinonychus antirrhopus) به معنای “پنجه ترسناک متوازن” گذاشت.
او فهمید که این حیوان شکارچی، دید تیز، هوش و سرعت بالا داشته است. او همچنین نشان داد که این دایناسور در آناتومی بدن بسیار شبیه به پرندگان بوده است و عنوان کرد که شباهت دایناسورهای شکارچی کوچک با پرندگان نشان میدهد که احتمالا پرندگان از دایناسورهای تکامل یافتهاند. اگرچه این نظرات ایدههای توماس هاکسلی در سالهای ۱۸۶۰ را تکرار میکردند اما در آن زمان بسیار بحثبرانگیز بودند. در میان این نظرات سوالهای زیستی مهمیمطرح شد: اگر پرندهها و این نوع دایناسورها خویشاوند هستند، آیا یعنی بعضی دایناسورها بیشتر شبیه پرندگان بوده اند؟ این بحث دههها ادامه داشت.
داینونیکوس، به صورت گروهی شکار میکرد و حتی به جانوران بسیار بزرگ و حتی ساروپودهای جوان و آنکیلوزارویدهای بزرگ نیز حمله ور میشد. احتمالا تنونتوزاروسها هم جز شکارهای آنها بودهاند. تنونتوزاروس، زرهدار نبود اما هیپسیلوفودونتید تندرو و چابکی بود که فسیلهای آن در نزدیکی فسیلهای دینونیکوس یافت شده است و این میتواند حاکی از وجود رابطهی شکارگر و شکار بین آنها باشد. بطور کلی داینونیکوسها به هرچه که قابل خوردن بود رحم نمیکردند.
اسکلیدوسور Scelidosaurus
این دایناسور که به نوعی کمتر از بقیه شناخته شده است واقعا دنیا را عوض کرد. در سال ۱۸۵۸ فسیل دایناسور در صخرههای ژوراسیک در چارموث پیدا شد و خیلی زود اسکلت کاملی از آن بدست آمد و به ریچارد اوون (کسی که کلمه دایناسور را به این گونه اختصاص داده بود) در موزه بریتانیا در لندن داده شد. در سالهای ۱۸۶۰ اوون نام این حیوان را اسکلیدوسور هریسونی (Scelidosaurus harrisonii) به معنای “خزنده شانه هریسون” گذاشت اما نتوانست اهمیت این آناتومی یا این که چطور این نمونه نشاندهنده تفاوتهای بین گروههای مختلف دایناسورها است را بفهمد.
اوون چیزی مشابه با سنگ روزتا در اختیار داشت اما در درک اهمیت آن ناکام بود. دلیل احتمالی اینکه چنین دانشمندی بزرگی چنین موضوع مهمی را از دست داد مشغله زیاد او بود، مشغلهای که شامل نقشههای او برای برپایی یک موزه طبیعت جدید بود. بدون اوون، موزه تاریخ طبیعت لندن، جایی که اکنون استخوانهای اسکلیدوسور نگهداری میشود، درست نمیشد.
سینوسوروپتریکس Sinosauropteryx
در سال ۱۹۶۶ کشف مهمی در لیائونینگ چین اتفاق افتاد، کشف اسکلت کامل یک دایناسور شکارچی کوچک (مشابه ولی کوچکتر از دینونیکوس). در سال ۱۹۹۸ این کشف، تشریح و نام حیوان سینوسوروپتریکس پریما (Sinosauropteryx prima)، به معنی “اولین خزنده بال چینی” گذاشته شد. جالبترین ویژگی این فسیل دایناسور این بود که در تخته سنگی که پیدا شد اثر یک ماده نرم و تیره بود که نوعی حاشیه را دور خط بدن کشیده بود و نقاط تاریکی هم در قسمت چشم و روده به جا مانده بود. وضعیت خاص این صخرهها در نگهداری این فسیل، بعضی بافتهای بدن حیوان را نیز نگه داشته بود.
این موجود در اوایل دورهی کرتاسه در چین میزیست و از خویشاوندان نزدیک کامپسوناتوس (یکی از کوچکترین دایناسورها) به شمار میآید. فسیل های سینوساروپتریکس که به گونهای شگفت انگیز سالم ماندهاند، نشان میدهند که این دایناسور، دارای پوششی خزمانند متشکل از پرهای بسیار ساده بوده است. البته عدهای معتقدند الیاف کشف شده، ممکن است بقایای فیبر کلاژن باشد. این الیاف ساختار دوشاخه ای سادهای داشتند و شباهت بسیاری میان پرهای این دایناسور و پرهای نسبتا ابتدایی پرندهی امروزی کیوی وجود داشت.
چند مشخصه، سینوساروپتریکس را از دیگر دایناسورهای کوچک متمایز میکند، از جمله این که جمجمهی او از استخوان بالایی پایش (استخوان ران) درازتر بوده، و پاهای جلوییاش بسیار کوتاه و محکم بودهاند. حالا میدانیم بیشتر (نه همه) دایناسورها پر داشتهاند و بعضیها با داشتن توانایی پرواز، نیاکان پرندگان امروزی بودهاند.