baznashr

گیم‌شات: متا پرستی به جای متاع پرستی؛ «متا» بت بزرگی که باید شکسته شود

on .

تقریبا اغلبِ مخاطبانِ امروزی پیش از تجربه یک بازی، فیلم، سریال و یا هر محصولی از این دست، به متایِ آن توجه کرده و می‌توان ادعا کرد، متا تا حد بسیار زیادی در انتخاب یا عدم انتخابِ آن محصول نقش دارد. ولی آیا همیشه متا راست می‌گوید؟ آیا متا می‌تواند معیارِ قابلِ اعتمادی برایِ قبول یا ردِ یک اثر و یا حتی سنجش دقیقِ آن باشد؟ برایِ بررسیِ این موضوع با گیم‌شات همراه باشید.

پیش از آنکه وارد بررسیِ این موضوع شوم، بد نیست بدانید متایی که از آن می‌خواهم صحبت کنم چیست و چگونه کار می‌کند. اشتباه نکنید! قرار نیست متا را تعریف کرده یا توضیح دهم. تقریبا همه‌ی شما مخاطبانِ عزیز با سایتِ معروف «متاکرتیک» (Metacritic) آشنایی دارید و پیش از رویِ کار آمدنِ این سایتِ کذایی، شاید متا را بر اساسِ نمراتِ سایت‌های دیگر محاسبه می‌کردید. بنابراین در این مطلب از بازتوضیح و بازتعریف متا خودداری می‌کنم و فرض را بر این گذاشته که هم می‌دانید متا چیست و هم اینکه چگونه محاسبه می‌شود. قرار است در ابتدا، متا را آنطور که در وجه عملی‌اش به کار می‌آید تفسیر کرده و این بار، خودِ متا را بررسی و موردِ سنجش قرار دهم. بن‌مایه اصلی این مطلب بیشتر متمرکز بر مقوله متا در بازی‌هاست ولی اگر مجال باشد، هر از گاهی تلنگری به دیگر انواعِ آثار همچون فیلم یا سریال نیز خواهم زد.

متایِ همه‌کاره

متا چیزی بیشتر از یک عدد محاسبه‌ای به کارِ مخاطب و بعضا تولیدکننده‌ها می‌آید. اینکه متا چیست، واضح است و روشن ولی اینکه همین متا در کنش و رابطه میانِ «مخاطب و اثر»، «مخاطبِ مخالف و مخاطبِ موافق» و بعضا «تولیدکننده و اثر»، چه کارکردِ عملی و یا حتی کارکردی تخیلی (!) دارد، مورد بحث خواهد بود. در ادامه تلاش می‌کنم این سه مورد را خلاصه و مفید، در وجه عملی‌اش تفسیر کرده باشم تا بحث شکل بگیرد.

در رابطه موجود در مورد اول، همانطور که در مقدمه نیز اشاره کردم، بسیاری از مخاطبان عزیز، پیش از رویارویی با اثر (بازی، فیلم یا سریال) گذرا هم که شده سری به متایِ آن می‌زند با این تصور که متا، مترِ مناسب و دقیقی برایِ ارزیابیِ اولیه خواهد بود. به بیانِ ساده‌تر، مخاطب نیمی از ارزیابیِ اثر را با متایِ آن سنجیده و نیمه‌یِ دوم که خودِ اثر تجربه می‌شود، تنها زمانی ارزیابی می‌شود که اثر از ارزیابیِ نیمه‌ی اول سربلند بیرون آید. بعضا اگر اینطور نباشد، ارزیابیِ اولیه تاثیرِ زیادی در ارزیابیِ دوم خواهد داشت. اگر شما پیش از تجربه‌ی مثلا یک سریال، ابتدا به متایِ آن توجه کرده و سپس تصمیم می‌گیرید که آن را امتحان بکنید یا نکنید، و یا متایِ آن سریال نوعی پیش‌زمینه یا حتی پیش‌داوری را در ذهتانِ می‌سازد، قطعا جز همین دسته خواهید بود.

در مورد دوم که گل سرسبد کل‌کل‌های اینترنتی یا شفاهی نیز هست، مخاطبِ موافق از متایِ اثر به عنوانِ سپر بلا در مقابلِ نظراتِ مخالف استفاده کرده و هیچ‌رقمه، از قداست و اهمیتِ آن کوتاه نمی‌اید و در آن سوی، مخالف نیز اثر را همه‌جوره می‌کوبد و اساسِ این کوبش بر چیزی استوار نیست جز متایِ پایینِ آن. در حقیقت، یکی می‌گوید «فلان فیلم شاهکار است» و دیگری می‌گوید «فلان فیلم آشغالی بیش نیست» و وجه اشتراکِ این دو چیزی نیست جز متایِ فیلمها!

در مورد سوم اما، سازنده متایِ بالایی که ظاهرا به مخلوق و محصولش برمی‌گردد، عامدانه یا غیرِ آن، به نام خودش ثبت می‌کند و از این پس باید شاهد این باشیم که آثار این سازنده‌ی عزیز، فارق از خودِ اثر، همگی شاهکار یا زباله‌اند. فرض کنید بازی‌هایِ A و B از سازنده‌یِ X متایِ بالایی دریافت کرده‌اند. آیا بازیِ C از همین سازنده که قرار است به زودی منتشر شود، شاهکار خواهد بود یا خیر؟ بازی که هنوز منتشر نشده است، پیشاپیش امتیازِ بالایِ خود را از نامِ سازنده‌اش، آن هم انتصابی می‌گیرد. مخاطب نیز پیش خودش می‌گوید، متایِ دو بازیِ قبلیِ این سازنده خوب بوده، پس بازیِ سوم نیز حتما خوب است.

وجه اشتراکِ سه موردِ مذکور، غیر از متا، یک چیزِ دیگر هم هست که شاید به آن کمتر فکر کرده باشید و آن هم حضورِ صفر درصدیِ خودِ اثر است! اگر یکبارِ دیگر سه پاراگرافِ قبلی را بخوانید، هیچ اثری از سنجش و بررسیِ خودِ اثر، آن هم مستدل نیست و نتیجه همچنان بر یک عددِ کاذب استوار است. در چنین شرایطی است که همینِ متایِ کذایی، بیشتر از مفید فایده بودن، تجربه شخصی از خود و درونِ اثر را برایِ مخاطبِ عزیز، زهرِ مار می‌کند. در اینجا متا بیشتر محل اعراب است تا خودِ اثر.

برایِ نمونه اگر من پیش از تجربه‌ی سریالِ «هوملند» (Homeland)، متایِ بالای آن را در نظر بگیرم، نیمی از من جذب اثر شده است یا حداقل با دیدِ مثبتی سراغِ آن می‌روم. اگر فیلمِ «وارکرفت» (Warcraft) را افتضاح و «زوتوپیا» (Zootopia) را خوب بنامم، دلیلی جز متایِ آنها نخواهم داشت. اگر «ویچر 1» و «ویچر 2» از «سی‌دی پراجکت» (CD Projekt) را خوب بنامم، قطعا بازیِ بعدیِ آن را کمتر از خوب نخواهم دانست. از طرفی در عمل نیز، «هوملند» سریالِ خوبی است، «وارکرفت» افتضاح و «زوتوپیا» خوب است، «ویچر 1و 2» خوب بوده و «ویچر 3» نیز کمتر از خوب نیست. عجب! اینها که همگی در تاییدِ متا است! پس دعوا بر سر چیست؟ هدف از این همه صغرا و کبرا دفاع از متا بود؟ خیر. نتیجه امر، خوب یا بد، شاهکار یا افتضاح، اصلا مهم نیست. «چگونگیِ» رسیدن به این نتیجه‌هاست که مورد بحث است.

متا پرستیِ ضد مخاطب

پیش از اینکه سایتِ نقد و بررسیِ فلان و بهمانِ وجود داشته باشد، قبل از اینکه نشریه‌ای مکتوب در کار باشد، فقط اثر بود و مخاطب، و فاصله این دو در کمینه‌ترین حالت قرار داشت. در چنین موقعیتی مخاطب با هیچ چیزی طرف نیست جز اثری که آن تجربه می‌کند، هیچ چیز بر او تحمیل نمی‌شود جز نظر و سلیقه‌ی خودش و «شاهکار است» یا «افتضاح است» بر چیزی استوار نیست جز دل و ذاتِ درونیِ مخاطب. رفته رفته اما، نویسندگان و منتقدان پا به این عرصه گذاشته و ادعا کردند که در سلیقه‌سازیِ مخاطب نقش پر رنگی را ایفا می‌کنند، یا بهتر است بگوییم، انتظار داریم تا این نقش را ایفا کنند.

اگر واقعا سلیقه‌ای ساخته می‌شد، اگر شم و ذائقه مخاطب تیز می‌شد، حرفی نبود ولی اکنون، نظرات، نمرات و از همه مهمتر، متا که محوریتِ بحث است، سلیقه‌ای نمی‌سازد، مخاطبی را آگاه نمی‌کند. به جایِ مخاطب تصمیم می‌گیرد که چه اثری خوب است و چه اثری بد. فاصله مخاطب و اثر در این جا آنقدر زیاد می‌شود که می‌توان ادعا کرد، مخاطب دیگر با بازی، فیلم یا سریالِ مورد نظرش طرف نیست، بلکه با نمره و متایِ آن طرف است. هرچه متا بگوید، درست است، چرا که از زبان افرادی مثلا خبره عنوان می‌شود و چنانچه در دل مخاطبی، بارقه‌ای از دیدگاهی خلافِ متا پدیدار شود، متا پرست‌ها چنان او را می‌کوبند که هم تجربه اثر و هم نظری که سعی دارد از آن دفاع کند، بر او کوفت می‌شود. مخاطبِ ذاتی اکنون تسلیم می‌شود. اگر بازی یا فیلمی در سایتی کذایی، نمره‌ای بالا دریافت کند، مخاطب «مجبور است» باور کند چرا که فکر می‌کند سلیقه همان است که نمره و متا می‌گوید نه آنچه که خودش می‌فهمد. فهمِ مخاطب، تحلیل و درکش از اثر به صفر رسیده و در بهترین حالت، کپیِ نظراتِ همان متا و نمره می‌شود.

سریالِ «بازیِ تاج و تخت» (Game of thrones) را همگان شاهکار می‌نامند چون متای بالایی دارد، اما کسی نمی‌پرسد چرا این سریال در فصل ششم و حتی پنجم، شخصیتِ «تیریون» را بیشتر از همیشه بی‌خاصیت‌تر و بی‌مصرف‌تر می‌کند و برایِ جبرانِ عذر بدتر از گناه، سکانس‌های جوک گفتنِ وی را به زور در سریال می‌چپاند؟ مگر می‌شود گفت این سریال بد شده است؟ نمره‌ی دهن پرکنش مگر مجالِ انتقاد را می‌دهد؟

مخلوقاتِ تخیلی و عجیب غریبِ «یوبی سافت» (Ubisoft) را همگی می‌شناسیم، کسی جرات دارد بگوید چرا همه‌ی بازی‌هایش از یک سری کانسپت‌های تکراری و بی هدف تشکیل شده است؟ فرقی ندارد Farcry 3 بازی کنید، Watch dogs یا Assassin’s Creed. بدتر از آن، فرق ندارد در کدام نسل بازی می‌کنید. برایِ مثال در همه‌ی این بازی‌ها باید به یک مکان از نقشه رفته و با انجام یک سری از کارهایِ کلیشه‌ای، آن نطقه از نقشه را روشن کنید، می‌خواهد ViewPoint باشد یا برج مخابراتی. کانسپت همان است که چندین سالِ پیش بود و «یوبی سافت» نیز تا زمانی که آثارش متایِ بالایی دارند، عمرا دستش را از رویِ این تکراری‌سازی‌ها بردارد! مخاطبِ از همه جا بی خبر هم مجبور است به‌به و چه‌چه بگوید که «یوبی سافت» چه خلاق است و چه متنوع‌ساز. چرا؟ چون آثارش متایِ بالایی دارند؟

فیلمِ «مردِ پرنده‌ای» (Birdman) یا «از گور برخواسته» (Revenant)، هرچه قدر هم کند، درهم و برهم، شلخته، آشفته، فلسفی‌نما و از نظرِ ساخت و تکنیک بد باشند، همچنان «ایناریتو» (Iñárritu) را مولف و خدایِ کارگردانی می‌نامند چرا که فیلمهایش یا متای بالایی دارند یا اسکار. به نظرتان فیلمِ بعدیِ «ایناریتو» را اگر ندیده فرض کنیم، جایزه یا نمره‌یِ بالایی نمی‌گیرد؟

متا

با وجود اینکه معتقدم، «فارکرایِ 3» هیچ چیز جدیدی برایِ ارائه ندارد ولی این بازی را هم منتقدان و هم کاربران حسابی تحویل گرفته و «یوبی سافت» نیز قطعا در جیبش بشکن می‌زند. اما دستِ این سازنده‌ی تکراری‌ساز در عکس بعدی رو می‌شود.

متا

با وجود اینکه نسخه چهارمِ این بازی متایِ بالایی دارد، اما کاربرانی بوده‌اند که بازی را آنطور که باید تحویل نگرفته‌اند. حتی تنها 17 نویسنده و منتقد حاضر شدند این بازی را مورد بررسی و نقد قرار دهند، این در حالی است که چیزی نزدیک به 43 منتقد نسخه سومِ همین بازی را ارزش‌گذاری کرده‌اند. بدیهی است «فارکرای 4» بسیار بدتر و عقب‌مانده‌تر از نسخه سوم آن است. اما به نظرتان با وجود این همه نمره و ارزش‌گذاری‌ها، چه قدر طول می‌کشد تا دستِ «یوبی سافت» کاملا رو شود که بخدا با این تکراری‌سازی‌هایش کارِ شاقی نمی‌کند؟

متایِ فعلی همین بتی است که گفتم. به جایِ آشکار کردنِ ایرادها و قلابی ساختن‌هایِ عزیزان، به جایِ بالا کشیدنِ سطحِ سلیقه و ذائقه مخاطب که مجبور نباشد بازی‌هایِ تکراریِ «یوبی‌سافت» تحمل کند، مجبور نباشد یک فصل بد و شخصیتِ نابود شده از سریالی را تماشا کند، مجبور نباشد فیلمی ندیده و نساخته را شاهکار بنامد، متای فعلی به جای اینکه مخاطب را تیز کند، خاک در چشمانش می‌پاشد تا درست نبیند، عقل و گوشش را  می‌بندد تا درست نفهمد. به نظرتان در این معادله چه داریم؟ آیا چیزی جز متایِ فریبنده و قلابی به علاوه‌یِ مخاطبی که اگر آب جلویش بگذاری، آن را عسل می‌پندارد چرا که متایش بالاست؟!! مخاطبِ معصوم و متا ندیده و متا نشناخته، کمتر اشتباه می‌کند چون با اثر بیشتر طرف است تا با چیزی بیرون از آن. مخاطبِ متا پرست اما، حتما بیشتر اشتباه می‌کند چون کمتر با اثر طرف است و بیشتر تحت تاثیر نمره و فلان و بهمان‌هایِ بیرونی.

شاید در این میان فیلمِ «وارکرفت» یا بازیِ «دارک سولز»ی وجود داشته باشد که متایش با متاعش همخوانی دارد ولی مسئله بر سر «نتیجه» نیست، مسئله و دعوا بر «چگونه نتیجه گرفتن است». مخاطبی که فیلمِ «وارکرفت» را زباله و بازیِ «دارک سولز» را شاهکار بنامد، تا زمانی که از اثر مایه نگذاشته بلکه از متا مایه بگذارد، همچنان کور است. در دفاع شاید عده‌ای عنوان کنند که منتقد و تحلیل‌گرِ فلان و بهمان سایت و نشریه حتما بهتر از مخاطبِ عامی می‌فهمد و نظرش حجت‌تر است. سوال این است که مگر آن منتقد و نویسنده از آسمان نازل شده که حرفهایش متر و معیارِ دقیقی باشد؟ آن هم در عصر امروز که نیمی از جذبِ مخاطب از طریقِ رسانه ، جو و هایپ صورت می‌گیرد. در چنین وضعیتی دیگر تحلیل و بررسی جایی ندارد، همش جو است و تبلیغات. متا هم بیشتر از آنکه سلیقه‌ساز و مخاطب تیزکُن باشد، جو دهنده و مبلغی قلابی است. پرونده No man’s sky که یادتان هست؟ بازی را منتشر نشده، شاهکار نامیدند ولی همه اینها چیزی جز یک بازیِ تبلیغاتی نبود. متایِ امروزی نیز همین است، مخاطب را با نمره و جملاتِ قصار بازی می‌دهد تا ضعف‌های اثر را نبیند.

متا

با وجود افتضاحی که این بازی به بار آورد و همچنان نیز ادامه دارد، شبه‌منتقدان معتقدند که این بازی لیاقتِ نمره‌ای بیش از نصف یعنی 50 را دارد. وقتی بازی خراب کرده است باید این موضوع را رک و بی پرده گفت! ولی نه، عزیزانِ مثلا منتقد همچنان اصرار بر ماله‌کشی و دروغ را دارند! دروغی که با نمره‌ی کاربران رو می‌شود!

نهضتِ گرته برداری در ایران

مخاطبِ متا پرستِ اسیر شده در انبوهی از جو تبلیغاتی، یک وجه مشکل است اما این موضوع زمانی حاد و بحرانی می‌شود که نویسندگان و به قولِ خودشان، منتقدانِ وطنی در حوزه بازی و گیم نیز اسیرِ همین متا پرستی شده و تحتِ تاثیر آن، آدرسهای غلط و پرت به مخاطبِ وطنی می‌دهند.

وقتی متا میان مخاطبان و کاربران بت بزرگی شود، نویسنده عمدا یا سهوا هم که شده مجبور به پرستش این بت می‌شود، حتی اگر خودش خلاف آن فکر کند. نویسنده فلان رسانه وطنی پیش خود می‌گوید: «این بازی متای بالایی دارد، تعدادِ زیادی جایزه برده است، نمی‌شود که من خلاف آن بگویم!». نتیجه چیست؟ نوشته‌ای آسمان و ریسمان به هم بافته‌ای که بیشتر به نظر می‌رسد یک انشا باشد تا مطلبی استوار بر تحلیل و بررسی. آیا نقدی می‌شود؟ فقط کلمات به هم بافته می‌شوند. اگر متا بگوید فلان بازی شاهکار است، نویسنده وطنی متاثر از آن مجبور است «شاهکار» را مجددا برای مخاطبِ وطنی ببافد و اگر متا بگوید بهمان بازی افتضاح است، نویسنده مجبور است «افتضاح» را مجددا ببافد و تنها نقطه مشترک این نوع نوشته این است که همه آنها «مزخرف» بوده و هیچ سودی برای مخاطب ندارند. خدایی ناکرده اگر هم نویسنده تصمیم بگیرد خلافِ جهت این بت بزرگ حرکتی کرده یا حرفی بزند، کاربرانِ عزیز و همیشه دوست داشتنیِ ما، حسابی وی را مورد عنایتِ خویش قرار می‌دهند.

بدتر از آن نویسنده‌ای است که آنچنان غرق در متا و نمراتِ سایتهای کذاییِ خارجی شده که تصور می‌کند با انعکاسِ همان نظرات، کار شاقی انجام داده است. خودش تحلیل نمی‌کند، خودش بررسی و نقد نمی‌کند، بیشتر کپی می‌کند و تکرار. خسته نباشی نویسنده وطنیِ عزیز! پس کو تحلیلت؟ کو نقدت؟ جریانی ساختی؟ دیدگاهی به وجود آوردی؟ آیا سطح و ذائقه مخاطبت را بالا کشیدی؟ یا که هرآنچه دیگر رسانه‌های بهم زده گفتند، برای مخاطبِ وطنی ترجمه کردی؟ مخاطبِ از همه جا بی خبر هم فقط زبانِ تعریف و تمجید می‌گشاید که عجب نقد و بررسیِ زیبایی، بی آنکه از خود بپرسد، این انشایی که خواندم، دقیقا چه چیزی به من اضافه کرد.

با این جریانی که اغلب نویسندگانِ قلابیِ وطنی به راه انداخته‌اند، مشخص است که اورجینال نویسی جایی ندارد، نه میانِ اصحابِ رسانه‌هایِ داخلی و نه کاربران و مخاطبان. کسی که خودش تحلیل کند، فارق از نتیجه درست یا غلط، چندان جدی گرفته نمی‌شود. بنابراین این جریانِ متا پرستیِ به وجود آمده بیشتر به نظر می‌آید تا یک نهضتِ ترجمه‌ای باشد تا سلیقه‌ساز و اصیل. فکر، نقد، بررسی و تحلیل صفر است ولی تا دلت بخواهد مطالبِ تکراری و انشابافانه، کپیِ رسانه‌های خارجی داریم. به طوری که یا یک اثر را رویِ سر حلوا حلوا می‌کنند و یا آن را می‌کوبند! اما معیار چیست؟ تحلیل؟ فکر؟ خیر. معیار متا است، بت بزرگی خودساخته و تخیلی.

متا

از نمونه نمره‌های 10 از 10 که بعضا رسانه‌های داخلی کیلویی به بازی‌ها می‌دهند. کسی که دنیایِ «میازاکی» و «دارک سولز» را به خوبی درک کرده باشد، حتما می‌فهمد که در «دارک سولز 3» نه گیم‌پلی به حد اعلایِ نسخه دوم می‌رسد و نه حس مرعوب‌کننده و دنیایِ ناشناخته نسخه اول را القا می‌کند. مشکلاتِ فنیِ این سری بماند. اما نویسنده وطنی به قول خودش هرچه قدر هم زور می‌زند، این ایرادها را نمی‌بیند … یا شاید نمی‌تواند!؟

بت بزرگی که باید شکسته شود

اگر از اثری دفاع می‌شود یا موردِ نکوهش قرار می‌گیرد، باید از خودش مایه گذاشت، باید اثر را بررسی و تحلیل کرد و به این رسید که آیا خوب است یا بد. قرار هم نیست همه نظرات حجت باشد و دقیق. مخاطب می‌خواند و تحلیل می‌کند، اگر نه، خودش اثر را تجربه کرده و بررسی می‌کند. اینکه مدام از متا و نمره، از فلان و بهمان سایت و نشریه مایه بگذاریم و به نام اثر تمامش کنیم، نتیجه‌اش این می‌شود که نه خالقِ اثر ایرادهایش را می‌بیند و نه مخاطب مشکلاتِ آن را. متا شاید برای ارزیابی، یک پایِ میز باشد ولی همه‌ی آن نیست، همیشه هم درست نیست. اصلا نظرات و تحلیل‌های من نیز در این مقاله می‌تواند به کل غلط باشد ولی تنها چیزی که غلط نیست، این است مخاطبِ کر و کور شده گناه دارد که اینگونه با متا و نمره، سرش کلاه برود.

متا

هدف، این نیست که بگویم چه چیزی بد است و چه چیزی خوب. هدف این است که به مخاطب یاد داده شود تا «چگونه» خودش یک اثر را نقد و بررسی کند و بفهمد با شاهکار طرف است یا سرش کلاه رفته. هدف، مخاطب است و تیز شدن وی. متا و نمره، فقط بتی خودساخته است و مخاطبِ متعصب نیز چه خوشش آید و چه نیاید، این بتِ کذایی باید شکسته شود. تعارف داشتن با یک بازی، فیلم، سریال یا هر اثر بدی، خیانتی بزرگ به مخاطب است.

 

لینک منبع: gadgetnews.ir

پربازدیدترین مطالب - ویندوز