گیمشات: نقد قسمت اول سریال Designated Survivor
سریال Designated Survivor اثر تریلر – سیاسی جدید شبکه ABC است که کیفر ساترلند (Kiefer Sutherland) یا همان جک باور مشهور سریال 24 را به دنیای سریال بازگردانده. در حالی که تیم بازیگری سریال وعده یک اثر خوب را میداد و شبکه ABC با تبلیغات فراوان، سعی کرد آن را یکی از مهمترین سریالهای امسالاش جلوه دهد اما این سریال هرگز فراتر از کانسپت و ایده اولیهاش نمیرود و به جز هنرنمایی نقش اصلیاش، هیچ چیز برای عرضه ندارد. در ادامه گیمشات را همراهی فرمایید تا قسمت اول سریال Designated Survivor را مورد نقد و بررسی قرار دهیم.
«بازمانده از پیش تعیینشده» در دنیای واقعی، به کسی گفته میشود که اگر در آمریکا، رئیس جمهور و تمامی اعضای عالیرتبه کشور کشته شوند، او به عنوان رئیس جمهور کشور انتخاب میشود. سریال Designated Survivor بر پایه همین ایده بنا شده و حتی نام آن را نیز برای خود برگزیده است. اتفاقی که در واقعیت ممکن نیست رخ دهد چون بدون شک چنان نظارت و دقتی در هنگام اجرای «سخنرانی وضعیت کشور آمریکا» یا هر مجلس مهمی صورت میگیرد که امکان کشته شدن تمام اعضا، تقریبأ صفر است اما سریال میخواهد که ما بپذیریم چنین اتفاقی شدنیست. ما هم برفرض میپذیریم که چنین اتفاقی رخ داده، اما بعدش چه؟ ما انتظار داریم یک آمریکای بهم ریخته ببینیم که در آن شورش شده، یک آمریکایی که ناگهان دولتاش را از دست داده و در آستانه فروپاشی قرار گرفته، اما از این خبرها نیست، همه چیز آرام است، به جز محل انفجار، گویی هیچ اتفاق دیگری رخ نداده و مشکلی چندانی وجود ندارد!
در مقابل این همهمه کوچک و اتفاقات رخ داده، ما یک خانواده آرمانی داریم که ظاهرأ در داخل خانواده به رویای آمریکایی خودشان رسیدهاند. تام کیرکمن (Tom Kirkman) را داریم، یک مرد سیاستمدار درجه پایین در کابینه که تقریبأ هیچکس برایش ارزشی قائل نیست و رئیس جمهور میخواهد اخراجاش کند. اما در زندگی شخصیاش، او یک مرد خانواده است که در کنار دیگر اعضاء با صلح و سلامتی زندگی میکنند. حتی فرزند نوجواناش که مطابق کلیشه همیشگی این سبک خانوادهها، خرید و فروش مواد مخدر میکند هم از آن دوستداشتنیهاست که چندان با پدرش مشکلی ندارد. همسر تام، الکس کیرکمن (Alex) نیز به افراطیترین شکل ممکن به تصویر کشیده شده است. آدمی که همیشه امیدوار است، همیشه از همسرش میخواهد بجنگد و خیلی زود خودش را با شرایط هماهنگ میکند، امید میرود که در پشت این چهره مظلوم، در قسمتهای آتی چیز بیشتری هم داشته باشیم وگرنه حضور چنین خانوادههای خوب، مهربان و کامل در آثار میهنپرستانه، دیگه خوابآور شده است.
شروع سریال خوب است، تقریبأ همان چیزی است که باید باشد، یک شروع با انفجار! یک فلش بک، بازگشت و ادامه ماجرا. طبق فرمولهای جواب پس داده پیش رفتن، در همه جای سریال خودنمایی میکند، از همین طرز روایت داستان تا شخصیتها، کشمکشها و حتی دیالوگها. این چیز بدی نیست اگر از کلیشهها استفاده درستی شده باشد که نشده است. آیا چیزی بیشتر از همان مسائل همیشگی داریم؟ چند بار تاکنون چنین چیزهایی را مشاهده کردهایم؟ سیاستمدارانی که از داخل کاخ سفید، دارند توطئه میچینند، تروریستهایی که در بیرون دارن جولان میدهند، فرشتههای روی زمینی که همیشه همه چیز را نجات میدهند و مردم بدبختی که همیشه نظارهگر هستند. اگر اینچیزها در سریال پرداخت درستی داشتند و از حالت سطحی خارج میشدند، مشکلی وجود نداشت اما به معنای واقعی کلمه، همه چیز سطحی کار شده است. این یک تریلر سیاسی نیست، این یک اثر درجه دو است که یا دارد با مخاطب شوخی میکند یا سیاست را به سخره گرفته است.
اما برسیم به سکانس مهمی که ناگهان از ناکجا آباد میآید. به نظر نمیرسد که نویسندگان هدفشان این بوده که «ایران» را یک دستمایه داستانی قرار دهند و باید بپذیرید که سکانس مورد اشاره، هدفمند طراحی شده است. این سکانس ضمن اینکه از انظار مختلف مضحک است، آدم را به این فکر میاندازد که آمریکا در دنیای واقعی تا این حد حقیر شده که مجبور است در سریالهایش خودنمایی کند؟ یا هنوز هم از مغزشوییهایش علیه دیگر کشورها خسته نشده؟ ما ناگهان میبینیم که ایران، تصمیم گرفته از کشته شدن رئیس جمهور آمریکا سوءاستفاده کرده و 10 ناوشکن ایرانی را از بندرعباس به سوی تنگه هرمز بفرستد و محل اصلی تامین نفت غربیها را مسدود کند. ضمن اینکه این بخش مهدکودکی است، جنرال داستان طوری در مورد ایران حرف میزند که بدون شک مخاطبان میهن پرست آمریکایی، آه بلندی میکشند. او میگوید: «درست وقتی که به زانو دراومدیم، اونها میخوان روی گلومون پا بذارن» یا «تو باید متوجه بشی که ایرانیها فقط به اقدام کردن نسبت به یک چیز احترام میذارن و اون هم اقدام کردنه!». در ادامه با بیان این مسئله که ایرانیها 35 سال است که میخواهند تنگه هرمز را ببندند، داستانی که قرار بود در مورد یک حادثه تروریستی و مرگ رئیس جمهور باشد، تبدیل به یک جنگ میان آمریکای مظلوم و ایران فرصتطلب تبدیل میشود که خب مشخصأ پیروزش آمریکاست. اوضاع وقتی در سریال خندهدارتر میشود که شاهد ملاقات سفیر ایران با رئیس جمهور جدید، کیرکمن هستیم. کیرکمن میگوید که ایران باید ناوشکنها را به بندرعباس بازگرداند. سفیر ایران میگوید ما اصلا ناوشکنی را انتقال ندادهایم! یعنی سفیر ما اینقدر احمق است که در مورد چنین چیزی دروغ میگوید و چند دقیقه بعد پس میگیرد یا خبر ندارد که در عصر تکنولوژی به سر میبریم و تصاویر ماهوارهای و از این چیزها داریم؟ علاوه براین، کیرکمن که یک آدم معمولی بود و از ترس، بالا آورده بود، ناگهان با چنان قدرت و اُبهتی با سفیر ایران صحبت میکند که او تبدیل به موش شده و حتی توانایی روان صحبت کردن با او را ندارد. نه، این سریال کمدی نیست، میگویند یک تریلر-سیاسی است.
در سریال Designated Survivor خانم مگی کیو (Maggie Q) هم بازی میکند و نقش مامور اف بی آی را دارد. حضورش بدین معناست که هر قسمت باید شاهد پیشروی او برای حل پرونده تروریستی باشیم. اما بخش جالبی که با حضور او اتفاق میافتد آنجاست که خیلی سریع و در فاصله کمی پس از انفجار او یک تئوری طرح میکند و این تئوری مثلا قرار است همان کششی باشد که مخاطب را برای تماشای قسمتهای بعدی مجاب میکند. او میگوید که: «هفتههایی که منجر به حملات تروریستی بزرگ شد، ما متوجه بودیم که یک اتفاق قراره رخ بده اما نمیدونستیم چه بود. اما میدونی الان چی میشنوم؟ هیچی. هیچ تغییری در روتین مساجد یا کمپهایی که نفوذی داریم ایجاد نشده. هیچکس جای زن و بچهاش رو تغییر نداده». چیزی که ایشان با این همه کش و قوس میخواهد بگوید این است که بمب را خودیها کار گذاشتهاند! چه ایده جدیدی، مگر نه؟
همه چیز را که کنار بگذاریم، از سریال فقط کیفر ساترلند باقی میماند. او کسی است که با ورودش در هر سکانس، چشمها به سویش جلب میشود. ساترلند به خوبی توانسته نقش یک آدم بازنده را بازی کند که حالا به قدرت رسیده و هیچ ایدهای ندارد باید چگونه شرایط را حفظ کند. اگر دلیلی برای تماشای این سریال وجود داشته باشد، بدون شک ساترلند است و بس. در سریال همچنین یک سکانس دستشویی داریم که کیرکمن با سث رایت (Seth Wright)، یک نویسنده سخنرانی رو به رو میشود. سکانسی که بهترین بخش قسمت اول است و در آن میتوانیم درک بهتری از شخصیت اصلی و شکستخوردگیهایش داشته باشیم. امید میرود که از این سکانسهای خوش ساخت، در قسمتهای آتی سریال هم یافت شود.
آخرین مشکل سریال Designated Survivor ضمن کوچک بودن، برای سریالی در چنین سطح، بسیار ناامیدکننده و آماتورگونه است. در سکانسهای ماشین، میدانیم که از پرده سبز استفاده میشود اما تصاویر خیابانها ظاهرا خوب پردازش نشدهاند و کمی اسلوموشن پخش میشوند! بسیار عجیب است که چنین مشکلی رفع نشده یا شاید سازندگان اصلا به چنین چیزی اهمیت ندادهاند.
در انتها باید گفت که سریال Designated Survivor یک اثر سطحی است که مانند قانون نانوشته این سبک آثار میهنپرستانه، میخواهد با احساساتی کردن مخاطب مورد هدفاش (اینجا یک آمریکایی) خودش را به زور بالا بکشد. سریال نه یک اثر سیاسی است، نه یک اثر درام خانوادگی و نه یک اثر اکشن. شاید از هر چیزی یک تکه در خودش داشته باشد اما آنقدر ناقص کار شده که هرگز نمیتواند چیزی بیشتر از همان ایده اولیهاش باشد. باید دید در قسمتهای آینده چه اتفاقی میافتد و سریال چگونه شخصیتها و دنیای تخیلیاش را میسازد. اما در دنیایی که سریالهای House Of Cards و The West Wing وجود دارند، این سریال یک شوخی است.